بازدیدها: 478
سي ام آذر اولین سالگرد فقدان مهدی تختی برادر بزرگ جهان پهلوان تختی است و همین موضوع بهانه ای شد تا نوشته ای از پهلوان مصطفی تاجیک منتشر کنیم که حال او نیز در میان ما نیست.
تشریح مراسم تشییع برادر بزرگ جهان پهلوان تختیبه قلم استاد مصطفی تاجیک
ساعت ۹ شب ۳۰ آذر به من خبر دادند که آقای مهدی تختی دار فانی را وداع کرده است. (آقای مهدی تختی برادر بزرگتر جهان پهلوان تختی بود که از آقا غلامرضا ۷ سال بزرگتر بود. آقا مهدی مردی مهربان و بسیار ساکت و کم حرف بود. همیشه کارهایی انجام می داد که به درد اجتماع می خورد کارگاهی در خانی آباد داشت و در آنجا مواد شوینده درست می کرد که چند مرتبه به کارگاهش رفته بودم. به گفته پهلوان عباس زندی، آقای مهدی تختی در سال ۱۳۲۵ و در مدرسه دارالفنون در وزن هفتم، کشتی گرفت و اول شد ولی بعد از آن دیگر ادامه نداد، تا اینکه دو سال بعد یعنی در سال ۱۳۲۷، آقا غلامرضا پا به عرصه کشتی گذاشت. (روحشان شاد)
قرار شد صبح فردا دنبالم بیایند تا به بهشت زهرا برویم. امیدوار بودم به احترام آقا تختی همه آنهایی که ادعای رفاقت و دوستی با آقا تختی را دارند، به بهشت زهرا بیایند ولی در قطعه نام آوران بهشت زهرا هر چه چشم انداختم، کسی را ندیدم. سر خاک آقا مهدی سر جمع ۱۵ نفر بیشتر نبودیم. سرهنگ اسدی و آقای میثم محتشم (خبرنگار ورزشی) و بقیه اعضای خانواده ایشان بودند. باورم نمی شد که در مراسم خاکسپاری برادر جهان پهلوان تختی فقط پانزده نفر باشند. در زمان خاکسپاری آقای مهدی، بالا سر جنازه او گفتم که آقا مهدی تو غریب مُردی، اگر برادر کوچکت زنده بود، ده ها هزار نفر سر مزارت می آمدند. بالاخره همانطوری که ۴۳ سال پیش جهان پهلوان را خاک کردیم و تنه اش را کمک کردیم در قبر گذاشتیم، برای آقا مهدی هم همین کار را کردم ولی این حق جهان پهلوان تختی نبود که برادرش غریب خاک شود. پس کجایند آنهایی که در روزنامه و رادیو تلویزیون دم از دوستی و ارادت به آقا تختی می زنند؟ این آقایان دوستی و ارادت را در چه می بینند؟ در اینکه روز ۱۷ دی بر سر مزار آقا تختی بیایند و جلوی دوربین های تلویزیون رژه بروند و خودی نشان بدهند که شب، تلویزیون تصویر آنها را نشان بدهد و اگر مصاحبه ای هم بکنند و مثلاً خاطره ای به دروغ از آقا تختی بگویند و با بزرگ نمایی های کاذب، به اصطلاح، آن بزرگ مرد را بزرگ نشان بدهند. آقا تختی نه با این آمدن های من و شما بر سر مزارش در روز ۱۷ دی و بزرگنمایی از کارهایش، بزرگتر از آن چیزی بود که می شود و نه با نیامدن ما بر سر خاکش کوچکتر، روزهایی به غیر از ۱۷ دی به سر خاک او بروید و ببینید چند نفر سر مزارش می روند. آقا تختی احتیاجی به سر خاک آمدنش در روز ۱۷ دی ندارد که با آن روحیه ای که از او سراغ داشتم، از این تظاهر کردن ها و خودنمایی ها به شدت بیزار بود که اگر می توانست حرف بزند از این ریاکاری ها شکوه می کرد و می گفت به خاطر خودنمایی سر خاکش نروند. از روز ۱۵ دی، به علت بیماری فشار خون و ناراحتی قلبی به مدت ۶ روز در بیمارستان فرهنگیان شهید باهنر بستری شدم. در شب ۱۷ دی در تلویزیون اطاقم در بیمارستان، آقایانی را دیدم که به خاطر خودنمایی و پخش تصاویر آنها در تلویزیون به دروغ روایت هایی از آقا تختی می گفتند. آقایی از قول آقا تختی می گفت که آقا تختی به ایشان گفته که مردم را دوست داشته باش که اصلاً این روایت صحت ندارد. او با عمل مردم را دوست داشت.
من در تعجبم که توی خانه ایشان می رفتم و شب در منزلش می خوابیدم، این اتفاقات را نمی دیدم و این آقایان که ۲۰ سال کوچکتر از آقا تختی بودند، در جریان بودند. اصلاً کمتر کسی دیده بود که آقا تختی به تظاهر دست کسی را بگیرد و یا به کسی کمک کند. تمام کمک هایش همانند مولایش علی (ع) بود و به صورت پنهانی انجام می داد. حتی در تمام دوران دوستیم با ایشان، خدمت هایی که می خواست به مردم بکند به نوعی از من پنهان می کرد. آن خدمت ها و کمک کردن هایی که از او دیدم، به طور اتفاقی و در یک عمل انجام شده بود که در شرایطی قرار می گرفت که دیگر با پنهان کاری نمی توانست آن را از من مخفی کند. از این آقایان خواهش می کنم که برای خودنمایی روایت های دروغ به آقا تختی نسبت ندهند. آقا تختی با همه دوست بود و به همه احترام می گذاشت و تنها دوستش که با او بسیار صمیمی بود آقای حسین عرب بود که آقا تختی به خاطر شخصیت و منش و راستگویی حسین عرب اسم او را سلمان فارسی گذاشته بود و با کس دیگری دوستی صمیمی نداشت.
روح همه درگذشتگان و بالاخص یکتا جهان پهلوان شاد.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف تا که اسباب بزرگی همه آماده شود
متن فوق برگرفته از وبلاگ دوست عزیزمان آقای سید افشین گنج بخش است